کلبه رمانتیک

کاینـات هـرگـز به اگــر و امـاهــا پـاسخ نـمی دهــد
سلطان بـایــد هـا بـاشیـد نـه بنـده شایــدهــا

Love myself I do. Not everything, but I love the good as well as the bad. I love my crazy lifestyle, and I love my hard discipline. I love my freedom of speech and the way my eyes get dark when I'm tired. I love that I have learned to trust people with my heart, even if it will get broken. I am proud of everything that I am and will become.

Nobody can predict the future. You just have to give your all to the relationship you're in and do your best to take care of your partner, communicate and give them every last drop of love you have. I think one of the most important things in a relationship is caring for your significant other through good times and bad.

20 نظرات
By Mehdi
  1. نادر گفت:

    سلام سایت زیبایی دارید به وب من بیاید تبادل داشته باشیم

  2. سمیرا گفت:

    ***********%%%%%$%%%%%%************************
    دلتنگم…
    مثل خیلی از روزهای زندگانی ام.
    این روزها هیچ کس شریک غم و دلتنگی آدمها نیست؛
    تنها همدم تنهایی ها و بی کسی هایم، یک قلم و چند ورق کاغذ تا نخورده است.
    اگر روزی کاغذهایم تمام شوند چه کنم؟
    ***************%%%%%$%%%%%*********************

  3. سمیرا گفت:

    ******************************
    ما در این کلبه خوشیم 
    تو در ان اوج که هستی خوش باش
    ما به یاد تو خوشیم   
    تو به یاد هر که هستی خوش باش
    *******************************

  4. mehdiipek گفت:

    بله شعرش از شهریاره یه جا خوندم خیلی خوشم اومد

    معنیشو واگذار میکنم به خودتون

  5. mehdiipek گفت:

    سلام فایل از نوع فشرده zipهست اگه با گوشی میخواهید مشاهده کنید نرم افزار zarchive رو از بازار دانلود کنید بعد مشکلی نخواهد بود 

  6. mehdiipek گفت:

    زیبا…..

    اثر از خوشنویسی جدیدم رو خدمتتان جهت دانلود درج کردم لطفا مشاهده بفرمایید. 

    دانلود

  7. سمیرا گفت:

    ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
    بیداری ستاره در چشم جویباران

    آیینه نگاهت پیوند صبح و ساحل
    لبخند گاهگاهت صبح ستاره باران

    باز آ که در هوایت خاموشی جنونم
    فریادها برانگیخت از سنگ کوهساران

    ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز
    کاینگونه فرصت از کف دادند بیشماران

    گفتی به روزگاری مهری نشسته گفتم
    بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران

    بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز
    زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران

    پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
    دیوار زندگی را زینگونه یادگاران

    این نغمه محبت، بعد از من و تو ماند
    تا در زمانه باقیست آواز باد و باران

  8. سمیرا گفت:

    ************************
    کلبه ای ڪه
    در آن مهربانی هست
    و ساکنینش می خندند
    بهتر از کاخی ست
    که مردمانش دلتنگ هستند…
    ****************************

  9. mehdiipek گفت:

    واقعاً 

    خیلی ممنون از این همه توجه، نمی دونم چی بگم… چشم.. خیلی ممنون

  10. mehdiipek گفت:

    شعر جالب چیزی ندارم ولی اگه گفتم حتما نظرتون مهم خواهد بود 

  11. mehdiipek گفت:

    بله چراکه نه 

    کیه از شعر های حافظ خوشش نیاد 

    راستش شعر های حافظ خیلی خوبه ولی چون دیگه تو زمونه ما و با ادبیات نوین همخونی نداره مردم الان بیشتر باهاش فال میگیرن و بعضی خواص هم مثل شما به شعر های زیباش اهمیت میدن در هر صورت ما استقبال میکنیم 

  12. mehdiipek گفت:

    سلام خیلی قشنگ بود…. 

  13. سمیرا گفت:

    می روم اما تو بدان،

    آنجا که لبخند تو جاودانه شد…

    خانه ی شادیهای من است.. .

    همانجا که تو بخندی،

    من هم … .

    شادمانم از خویشتن…

    مبادا به خیالت خدشه آید …

    می روم … .

    گاهی، رفتن برای اثبات دوست داشتن، .

    لازم است..

    • mehdiipek گفت:

      رفتن بهانه ای است برای تسکین دردها

      می روی بدان لیاقتت بهترین هاست 

      هیچ گاه فرشته ها توسط انسان های حقیر درک نمی شوند 

      هیچ گاه….. 🙏

  14. سمیرا گفت:

    ***********************************
    همچون دیوانه ای كه لحظه ای داشتن
    را در تمام رویاهایش باور می كند… .
     وابسته ی تپش های قلب عاشقت هستم
    كه به روح ساكن من حیات می بخشد ..
    سرسپرده ی برق نگاه توام….
      تك ستاره ی شبهای بی فانوسم شدی
    روزی كه از خدا تكه ای نور طلب كردم….
    ************************************

    • mehdiipek گفت:

      فضای خسته و پوسیده‌ی زمستانی

      و حسِّ مبهم «شاید تو هم پشیمانی»

      تمام ِ حوصله‌ام را سؤال پیچیده

      پر از تو ام و پر از ابرهای بارانی 

      نشسته در اتوبوسی که ایستگاه‌اش را

      به هر کجای جهان می‌شود بچسبانی

      در انتخاب ِ خودم یا تو یا خدایی که …

      که بگذریم، از این فکرهای شیطانی

      ببین مرا وسط ِ جاده‌های بی عابر

      بدون قلب ِ تو، با عشق‌های جبرانی

      تو را قدم زدم آن‌قدر تا که پیوستم

      به خط ِ ممتد ِ این جاده‌های طولانی

      به اعتراف گناهی نکرده افتادم

      مرا بلند کن از این دروغ پایانی

دیدگاه شما

I THINK OF YOU
I THINK OF YOU