وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد ،
به خاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید . . .
آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد . . .
Your work is going to fill a large part of your life, and the only way to be truly satisfied is to do what you believe is great work. And the only way to do great work is to love what you do. If you haven't found it yet, keep looking. Don't settle. As with all matters of the heart, you'll know when you find it.


Love is friendship that has caught fire. It is quiet understanding, mutual confidence, sharing and forgiving. It is loyalty through good and bad times. It settles for less than perfection and makes allowances for human weaknesses.
help yourself
/// م ر ی م ///
تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهی
نم ندهی به کشت من آب به این و آن دهی
جان منی و یار من دولت پایدار من
باغ من و بهار من باغ مرا خزان دهی!
/// مولانا
ﻓﺪﺍاااااﯼ ﺳﺮﺕ
ﺍﮔﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﮐﻨﺎﺭ ﻧﻤﯿﺎﺩ
ﺍﮔﻪ ﮐﺴﯽ ﺣﺮﻓﺘﻮ ﻧﻤﯿﻔﻬﻤﻪ
ﺍﮔﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻠﻮﺗﺖ ﺩﺭﮔﯿﺮﻩ
ﻓﺪﺍﯼ ﺳﺮﺕ
ﺍﮔﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺍﻭﻥ ﺟﻮﺭ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯼ ﻧﻤﯿﺸﻪ
ﺍﮔﻪ ﺩﻟﺖ ﭘﺮﻩ ﻭ ﺩﺳﺘﺖ ﺧﺎﻟﯽ
ﺍﮔﻪ ﺭﻭﺯﺍ ﺣﺴﺮﺕ ﻣﯿﺸﯽ ﻭ ﺷﺒﺎ ﺁﺭﺯﻭ
ﻓﺪﺍﯼ ﺳﺮﺕ
م ر ی م
بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد
آب بر آتش تو ریختم و سود نکرد
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه
هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد
آنچ از عشق کشید این دل من که نکشید
و آنچ در آتش کرد این دل من عود نکرد
گفتم این بنده نه در عشق گرو کرد دلی
گفت دلبر که بلی کرد ولی زود نکرد
آه دیدی که چه کردست مرا آن تقصیر
آنچ پشه به دماغ و سر نمرود نکرد
گر چه آن لعل لبت عیسی رنجورانست
دل رنجور مرا چاره بهبود نکرد
جانم از غمزه تیرافکن تو خسته نشد
زانک جز زلف خوشت را زره و خود نکرد
نمک و حسن جمال تو که رشک چمن است
در جهان جز جگر بنده نمکسود نکرد
هین خمش باش که گنجیست غم یار ولیک
وصف آن گنج جز این روی زراندود نکرد
///مولانا
همه چیز بستگی به حال و هوای دلت دارد
اگر حال دلت خوب باشد……
م ر ی م
م ر ی م
م ر ی م
این روز ها میگذرد … دیگر تنهاییم برایم مهم نیست.
گویا در دریایی از نبودت شناورم … دیگر بالهایم توان پرواز ندارند.
اما تو بمان.
م ر ی م
….
تا چند خرقه بردرم از بیم و از امید
درده شراب و واخرام از بیم و از امید
پیش آر جام آتش اندیشه سوز را
کاندیشههاست در سرم از بیم و از امید
کشتی نوح را که ز طوفان امان ماست
بنما که زیر لنگرم از بیم و از امید
آن زر سرخ و نقد طرب را بده که من
رخسار زرد چون زرم از بیم و از امید
در حلقه ز آنچ دادی در حلق من بریز
کآخر چو حلقه بر درم از بیم و از امید
بار دگر به آب ده این رنگ و بوی را
کاین دم به رنگ دیگرم از بیم و از امید
/// مولانا
خطم چو زلف یار پریشان و در هم است ….
عیبم مکن که در شب هجران نوشته ام……..