کلبه رمانتیک

آدم ها را بدون اینکه به وجودشان نیاز داشته باشی ؛
دوست بدار !
کاری که خدا با تو می کند …

Nobody can predict the future. You just have to give your all to the relationship you're in and do your best to take care of your partner, communicate and give them every last drop of love you have. I think one of the most important things in a relationship is caring for your significant other through good times and bad.

Loading the player …

 

I refuse to accept the view that mankind is so tragically bound to the starless midnight of racism and war that the bright daybreak of peace and brotherhood can never become a reality… I believe that unarmed truth and unconditional love will have the final word.

14 نظرات
By Mehdi
  1. مجید گفت:

    م ر ی م
    عمری چنان که می گذرد اما ماشقان او
    گریان به دامان خدا هر شب در هوای او
    اینبار نیز چنگی زدم به دامان تو خدا
    شاید زنی به صورتو سر، لَختی از هوای او
    هر کس مرا بدیدو بگفت این دیوانه خوشترست
    دیوانه خوشترم به خدا، در سوزو گدازِ او

  2. مجید گفت:

    م ر ی م
    پاییز هم تموم شد…
    اما گویا خزان من تموم شدنی نیست.

  3. مجید گفت:

    …م ر ی م …
    بهانه ی زندگی را برایت می خوانم …

  4. مجید گفت:

    … م ر ی م …
    من اگر مستم اگر هشیارم
    بنده چشم خوش آن یارم
    بی‌خیال رخ آن جان و جهان
    از خود و جان و جهان بیزارم
    بنده صورت آنم که از او
    روز و شب در گل و در گلزارم
    بت من گفت منم جان بتان
    گفتم این است بتا اقرارم
    گفت اگر در سر تو شور من است
    از تو من یک سر مو نگذارم
    گفتمش هر چه بسوزی تو ز من
    دود عشق تو بود آثارم
    /// مولانا

  5. مجید گفت:

    م ر ی م
    یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
    زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم
    گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر
    ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم
    بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد
    من بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم
    گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز
    فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم
    گر بی تو بود جنت بر کنگره ننشینم
    ور با تو بود دوزخ در سلسله آویزم
    /// سعدی

  6. مجید گفت:

    م ر ی م
    بی تو با اینکه دارم روزگار سختی
    اما خوشحالم که میبینم خوشبختی

  7. سمیرا گفت:

    $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
    بی خیال تمام دلواپسی هایمان به
    موسیقی دلنواز گوش کن! فنجانت
    را سر بکش و بگذار آنقدر حالمان خوب
    باشد که یادمان برود امروز چند شنبه است…
    $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$

  8. مجید گفت:

    آنچه باقیست فقط خوبی هاست….!!!
    ……………………………………
    م ر ی م
    باز نگار می کشد چون شتران مهار من
    یارکشی است کار او بارکشی است کار من
    پیش رو قطارها کرد مرا و می کشد
    آن شتران مست را جمله در این قطار من
    اشتر مست او منم خارپرست او منم
    گاه کشد مهار من گاه شود سوار من
    اشتر مست کف کند هر چه بود تلف کند
    لیک نداند اشتری لذت نوشخوار من
    راست چو کف برآورم بر کف او کف افکنم
    کف چو به کف او رسد جوش کند بخار من
    کار کنم چو کهتران بار کشم چو اشتران
    بار کی می کشم ببین عزت کار و بار من
    نرگس او ز خون من چون شکند خمار خود
    صبر و قرار او برد صبر من و قرار من
    گشته خیال روی او قبله نور چشم من
    وان سخنان چون زرش حلقه گوشوار من
    باغ و بهار را بگو لاف خوشی چه می زنی
    من بنمایمت خوشی چون برسد بهار من
    می چو خوری بگو به می بر سر من چه می زنی
    در سر خود ندیده‌ای باده بی‌خمار من
    باز سپیدی و برو میر شکار را بگو
    هر دو مرا تویی بلی میر من و شکار من
    مطلع این غزل شتر بود از آن دراز شد
    ز اشتر کوتهی مجو ای شه هوشیار من
    ///مولانا

    • mehdiipek گفت:

       با من کنون ز وسعت دریا سخن بگو
      از رویش دوباره ی گل ها سخن بگو

      کتمان مکن که سر به فلک میزند امید
      از نخل پا گرفته ز خرما سخن بگو

      باور مکن ز محبس تقدیر آمدی
      از جلوه های عالم پیدا سخن بگو

      دیگر مترس از خطر پنجه های موج
      چون ساحلی به وسعت دریا سخن بگو

      هستی شمیم عطر نفس های عشق بود
      از عشق ، این سروده ی زیبا سخن بگو

      دیگر مگو که تشنه ی آب است این کویر
      در بارش سپیده ، ز صحرا سخن بگو

      همزاد ، چشم خویش ز بیگانگی بشست
      با او ، ز جلوه های ثریا سخن بگو.

  9. مجید گفت:

    — م ر ی م —
    سیر نمی‌شوم ز تو نیست جز این گناه من
    سیر مشو ز رحمتم ای دو جهان پناه من
    سیر و ملول شد ز من خنب و سقا و مشک او
    تشنه‌تر است هر زمان ماهی آب خواه من
    درشکنید کوزه را پاره کنید مشک را
    جانب بحر می روم پاک کنید راه من
    چند شود زمین وحل از قطرات اشک من
    چند شود فلک سیه از غم و دود آه من
    چند بزارد این دلم وای دلم خراب دل
    چند بنالد این لبم پیش خیال شاه من
    جانب بحر رو کز او موج صفا همی‌رسد
    غرقه نگر ز موج او خانه و خانقاه من
    ///مولانا

    • mehdiipek گفت:

      زندگی دفتری از خاطره هاست

      یک نفر در دل شب ،یک نفر در دل خاک

      یک نفر همدم خوشبختیهاست

      یک نفر همسفر سختیهاست

      چشم تا باز کنیم عمرمان میگذرد

      ما همه همسفریم و رهگذریم

      آنچه باقیست فقط خوبی هاست….!!!

دیدگاه شما

I THINK OF YOU
I THINK OF YOU