خداوند به سه طریق به دعاها جواب می دهد:
او می گوید آری و آنچه می خواهی به تو می دهد.
او میگوید نه و چیز بهتری به تو می دهد.
او می گوید صبر كن و بهترین را به تو می دهد.
Christmas is the perfect time to celebrate the love of God and family and to create memories that will last forever. Jesus is God's perfect, indescribable gift. The amazing thing is that not only are we able to receive this gift, but we are able to share it with others on Christmas and every other day of the year.


We need to find God, and he cannot be found in noise and restlessness. God is the friend of silence. See how nature – trees, flowers, grass- grows in silence; see the stars, the moon and the sun, how they move in silence… We need silence to be able to touch souls.
… زندگی …
م ر ی م
بخشیدنت با من …خنداندنم با تو
من زندگی را با تو می خواهم … دارم فراموشیِ کاراتو
گفته اند
انسان میتواند با یک نفر بیست سال زندگی کند،
و آن شخص برایش یک غریبه باشد؛
میتواند با یک نفر بیست دقیقه وقت بگذارد
و تا آخر عمر فراموشش نکند…!
::: مریم:::
بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد
آب بر آتش تو ریختم و سود نکرد
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه
هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد
آنچ از عشق کشید این دل من که نکشید
و آنچ در آتش کرد این دل من عود نکرد
گفتم این بنده نه در عشق گرو کرد دلی
گفت دلبر که بلی کرد ولی زود نکرد
آه دیدی که چه کردست مرا آن تقصیر
آنچ پشه به دماغ و سر نمرود نکرد
گر چه آن لعل لبت عیسی رنجورانست
دل رنجور مرا چاره بهبود نکرد
جانم از غمزه تیرافکن تو خسته نشد
زانک جز زلف خوشت را زره و خود نکرد
نمک و حسن جمال تو که رشک چمن است
در جهان جز جگر بنده نمکسود نکرد
هین خمش باش که گنجیست غم یار ولیک
وصف آن گنج جز این روی زراندود نکرد
///مولانا
یکی ازبهترین هدایایی که میتوانید به کسی بدهید،
این است که بخاطر اینکه بخشی اززندگی شماست،
از او تشکر کنید !
مریم
خیلی متشکرم که حقم رو بم دادی.
……………….
آری .
این فراغ و تنهایی حق من است.
من هم به حق خودم قانعم.
م ر ی م
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بیتو به سر نمیشود
جان ز تو جوش میکند دل ز تو نوش میکند
عقل خروش میکند بیتو به سر نمیشود
خمر من و خمار من باغ من و بهار من
خواب من و قرار من بیتو به سر نمیشود
جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی
آب زلال من تویی بیتو به سر نمیشود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی بیتو به سر نمیشود
دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی
این همه خود تو میکنی بیتو به سر نمیشود
بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی بیتو به سر نمیشود
گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم
ور بروی عدم شوم بیتو به سر نمیشود
خواب مرا ببستهای نقش مرا بشستهای
وز همهام گسستهای بیتو به سر نمیشود
گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من
مونس و غمگسار من بیتو به سر نمیشود
بی تو نه زندگی خوشم بیتو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم بیتو به سر نمیشود
هر چه بگویم ای سند نیست جدا ز نیک و بد
هم تو بگو به لطف خود بیتو به سر نمیشود
//مولانا
زندگی تفسیر سه کلمه است:
خندیدن، بخشیدن، فراموش کردن،
پس تا می توانی،
بخند، ببخش، فراموش کن.
م ر ی م
صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم
وانگه همه بتها را در پیش تو بگدازم
صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم
چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم
تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری
یا آنک کنی ویران هر خانه که می سازم
جان ریخته شد بر تو آمیخته شد با تو
چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم
هر خون که ز من روید با خاک تو می گوید
با مهر تو همرنگم با عشق تو هنبازم
در خانه آب و گل بیتوست خراب این دل
یا خانه درآ جانا یا خانه بپردازم
/// مولانا
شب سردیست دلم دیدهٔ تر می خواهد
دل ِ آشفته من از تو خبر می خواهد
قهوه و شعر و خیال تو و این باد خنک
باز لبخند بزن قهوه شکر می خواهد…..
بر آنم که هم قافیه بودن
“مرد” با “درد” اتفاقی نیست..!
م ر ی م
سجده کنم پیشکش آن قد و بالا چه شود
دیده کنم پیشکش آن دل بینا چه شود
باده او را نخورم ور نخورم پس کی خورد
گر بخورم نقد و نیندیشم فردا چه شود
باده او همدل من بام فلک منزل من
گر بگشایم پر خود برپرم آن جا چه شود
دل نشناسم چه بود جان و بدن تا برود
غم نخورم غم نخورم غم نخورم تا چه شود
/// مولانا
دیوار یعنی تکیه گاه!
یعنی یک دنیا صبوری برای خستگی های دیگران !
دیوار یعنی ترک خوردن و از پا ننشستن!
دیوار یعنی دل آویزهای یادگاری…
دیوار یعنی تو … یعنی لبخندت …
یعنی استقامت نگاهت میان این روزها…
گاهی احساس می کنم خلق شده ام تا سماق بمکم …
تو بمان با من، تنها تو بمان.
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب.
من فدای تو، به جای همه گلها تو بخند.
اینک این من که به پای تو در افتادم باز؛
ریسمانی کن از آن موی دراز؛
تو بگیر؛ تو ببند؛ تو بخواه.
پاسخ چلچله ها را تو بگو.
قصه ابر هوا را تو بخوان.
تو بمان با من، تنها تو بمان.
در دل ساغر هستی تو بجوش.
من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست؛
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش…
سلام
چقدر خوب
خوشحالم که خوشحال بودید