کلبه رمانتیک

زندگی میکنم … 
حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم!!!
چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر را برایم میسازد 
بگذار هر چه از دست میرود برود؛
من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد،
حتی زندگی را …

As fire when thrown into water is cooled down and put out, so also a false accusation when brought against a man of the purest and holiest character, boils over and is at once dissipated, and vanishes and threats of heaven and sea, himself standing unmoved.

Loading the player …

 

Just as the soul fills the body, so God fills the world. Just as the soul bears the body, so God endures the world. Just as the soul sees but is not seen, so God sees but is not seen. Just as the soul feeds the body, so God gives food to the world.

22 نظرات
By Mehdi
  1. مجید گفت:

    م ر ی م
    من سالهایِ سال به پایت … چون زمینه وابستم
    امساااال نیز چون گذشته فرشِ قدومِ تو هستم
    تو بااارهایِ بار پریدی، رو به آسمان جستی
    در اوجِ عشقو عاطفه، چشمم بر نگات می بستم
    هر چند، مابینِ عاشقانِ رقیب می گردی
    من پای بوسو خاکِ قدم هایِ تو بوده و هستم
    بشنیده ام که داده ای دلداری به عاشقان امشب
    آیا به چشمو دیده ی تو، … من بینِ عاشقان هستم؟
    ای ماه، مابینِ پلنگان، بنده پروری کردی
    هر شب به رویِ معبدِ عشقت، من دخیل می بستم
    ای کاااش بر فاصله ها، فصل الختام می خواندی
    تا مرگ بهرِ دیدنِ تو قراردااد می بستم
    پروازِ تو ببینمو عاشق تر شَوَم زِ دیروزم
    شاکر شَوَم زِ لطفِ خدا، سویِ تو چشم می دوزم
    من با تو وامدارِ بهشتم، بی تو بنده ای خاکی
    من بهرِ بهره های دلت، سر را به دامنت بستم

  2. سمیرا گفت:

    ****************************
    یک سبد پر ز ستاره با ماست

     روی یك سفره احساس

    كه بین من  و تو پیداست

    قلب من سخت اسیر احساس

    عشق تو

    قطره اشكی است

    كه از گوشه چشمت پیداست

    روح تو یك گل سرخ تنهاست

    حس من

    چون یك موج

    در تب و تاب دریاست

    دستم از دوری دستت تنهاست
    ****************************

  3. سمیرا گفت:

    *******************************************
    به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو
     
     می نگرد ، به دلی دل بسپار که جای خالی برایت
     
     داشته باشد و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر
     
     از مشت شدن بلد است….
    *******************************************

  4. مجید گفت:

    م
    ر
    ی
    م
    رهایم نکن….

  5. مجید گفت:

    خیلی ممنون.
    م ر ی م … به اسباب بازی های کودکانه ات حسادت می کنم. آنان که طعم محبتت را هر روز می چشند. کاش مال تو باشم.
    م ر ی م
    گفتی که خوب رویی، گفتم چه رنگو بویی
    در بین خوب رویان، هرگز وفا نشاید
    گفتی که بت پرستی، گفتم نخورده مستی
    دَربی که در نهایت، با تخته جور آید
    تو بارها کشیدی، من سال ها کشیدم
    تو آه از تهِ دل، من آه تا سر آید
    دلبر به دل بریدن، مشغول خود ستانی
    هر شب تو را ستودم، تا کامِ تو برآید
    پرواز ها نمود، بر قاف ها نشستی
    از عاشقِ خرابت، چندی جنون برآید
    آتش گرفته جانم، دودی زِ من برآمد
    از دودِ من مدارس، تعطیل گشته شاید

  6. زن ها قلب ❤️خانه اند…

    زن ها اگر شاد باشند قلب خانه می تپد …

    زن ها اگر موهایشان را شکل دهند ، اگر صورتشان را آرایش کنند ، اگر لباسهای شاد بپوشند زندگی در خانه جریان پیدا می کند…

    زن ها اگر کودک درونشان هنوز شیطنت کند ،

    اگر شوخی کنند ، بخندند ، همه اهل خانه را به زندگی نوید می دهند…

    اگر روزی زن خانه چشمهایش رنگ غم بدهد ، حرفهایش بوی گلایه و کسالت بدهد ، اگر ذره ای بی حوصله و نا امید به نظر برسد ،
    تمام اهل خانه را به غم کشیده است…

    آری زن بودن دشوار است ، زنان ارمغان آور شادی ، گذشت و خنده اند

    یادمان نرود قلب خانه باید بتپد…

  7. مجید گفت:

    م ر ی م
    من از برایِ تو، به آستانِ تو، دخیل بسته ام
    در عشقِ پاکِ تو، کنارِ آبِ تو، به گِل نشسته ام
    تو آسمانمی، به زیرِ چترِ تو، به اوج می رسم
    و در هوایِ تو، در آسمان بسی، ستاره می کِشم
    ببین که ساکتم، که بی سرو صدا، فرو نشسته ام
    به هرچه دیده ام، و هر چه کرده ای، دو چشم بسته ام
    تو جیز تر زِ من، من از تو پیرتر، دو سال بوده ام
    تو سرتر از همه، به سر هوایِ تو، چو دود خورده ام
    دگر نرو نرو، به پیشِ من بمان، به آب تشنه ام
    مرا تو پس مزن، به من نگاه کن، به پا فتاده ام
    کمی صدام کن، که من همش تو را، صدات می زنم
    تو زانوان زدی، به روی ماه تو، چه زانوان زدم
    به روز دیدنت، به سان حکم تو، اطاعتت کنم
    و کاش شوهرت، شَوم تو را به جان، حمایتت کنم
    دگر نگو برو، به من بگو بمان، تو باش همسرم
    یه روز بر سرم، به زور سور کن، که عاشقت منم
    منم همیشگی، همیشه عاشقت، همیشه بندِتم
    کمی بخند تا، که ذره ذره شم ، اسیرِ خندتم
    به خنده ی تو من ، چه ذوق می کنم، به اوج می رسم
    به عشق تو ز خود، عبور می کنم، به عشق می رسم

    • mehdiipek گفت:

       

      آدم هایی هستن توی زندگی، نه نزدیک، که گاهی حتی هزار فرسنگ دورتر،

      ولی انگار این آدم ها همیشه باید باشن،

       چسبیده به تو، چشم تو چشم با تو، همنفس با تو.

      این آدم ها انگار حق تو هستن،

      مال تو هستن و تو،

       امروز برای من این نقش رو داری و امان از وقتی که این آدم ها گم و گور بشن و نباشن،

       برزخ از همون موقع شروع میشه….

       

  8. مجید گفت:

    کمدی …
    تراژدی …
    رمان …
    هرکسی از ظن خود شد یار من
    از درون من نجست اسرار من
    سر من از نالهٔ من دور نیست
    لیک چشم و گوش را آن نور نیست
    …………………
    …م ر ی م …
    باشی
    می سوزم
    نباشی
    می سوزم

    تو خورشیدی و من شبنم چه سازم
    نه تـاب دوریو نه تاب دیــدار

  9. مجید گفت:

    م ر ی م
    … تنهایم …
    شاید فراموشم کرده ای یا هرگز از این کوچه گذر نکنی.

    حال که بر وصالت ناتوانم … در فراغت عشق بازی می کنم.

    ///
    گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
    گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
    گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
    گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آید
    گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
    گفتا که شب‌رو است او، از راه دیگر آید
    گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
    گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
    گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
    گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
    گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
    گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
    گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
    گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید
    گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد
    گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید

  10. مجید گفت:

    /// م ر ی م ///
    زیباتر از افسانه ها، افسون گر اندر دیده ها
    هر کس که بیند رویِ تو، بی پرده گردد مبتلا
    پرواز هایت بی شمار، ای عاشقانت با صفا
    من هم میان عاشقان، کردم رقابت در وفا
    آتش بزن مغز مرا، از جان بکن قلب مرا
    آشفته کن نبض مرا، با یک نگاه پر بلا
    بنشسته ای در آسمان، پرواز کردی در هوا
    هر بار رفتی آمدی، دیگر نکن من را رها
    هر جور خواهی تا بکن، با تو بسازم عشق را
    هر روز مهمانت شود، عشقی دگر از ماورا
    من مانده ام در دست تو، من را ببین در عشق ها
    امروز هم دوری ولی، نزدیک تر از غیر ها
    ای کاش همراهت شَوَم، همسر وَ داماد شما
    مغلوب دستانت شوم، ای عاشقِ بی ادعا

    • mehdiipek گفت:

      بزرگترین اشتباهی که ما آدمها در رابطه هامون می کنیم این است که :
      نصفه میشنویم، یک چهارم می فهمیم و هیچی فکر نمیکنیم
      اما دو برابر واکنش نشان میدهیم . . .

  11. مجید گفت:

    م ر ی م
    من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد،
    ********
    جز محبتت.
    ********
    رهایم نکن.

  12. مجید گفت:

    چ فیلم قشنگی گذاشتین.
    ممنون

  13. سمیرا گفت:

    سلام …خیلی قشنگه خیییییییییییییلی….
    این شعر هم بهش میاد…
    ***********************
    گاه اين نازک دلم
    یاد رویت میکند
    گاه با دیدار گل
    یاد بویت میکند
    گاه با دلواپسی
    درکنار پنجره
    از هزاران قاصدک
    پرس و جویت میکند.
    *************************
    عالی بود برادرم….

دیدگاه شما

I THINK OF YOU
I THINK OF YOU