کلبه رمانتیک

بعضی وقتها آدم ها زیبا هستند
نه به خاطر ظاهر شان.
نه به خاطر آن چیزی که میگویند.
فقط به خاطر آنچیزی که هستند…

If you have a garden and a library, you have everything you need.The safety of the people shall be the highest law.Nothing is more unreliable than the populace, nothing more obscure than human intentions, nothing more deceptive than the whole electoral system.

As I approve of a youth that has something of the old man in him, so I am no less pleased with an old man that has something of the youth. He that follows this rule may be old in body, but can never be so in mind.

11 نظرات
By Mehdi
  1. حمید گفت:

    سلام داداش وبت خیلی زیباست

  2. مجید گفت:

    🙂
    م ر ی م
    به کعبه ی دل تو من طواف می کردم
    به دیدن رخ نازت کفاف می کردم
    بجایِ لاتو هبل با خدای سنگ دلت
    به آسمان تو رازو نیاز می کردم
    فدایِ چشم قشنگت اگر خطا کردی
    بجای تو به دلت عذر خواه می کردم
    ببالو بال بزن مالاِمال پروازت
    برایِ حس بهشتت شتاب می کردم
    بسوز ای دلِ غافل چه سود داری تو؟
    به سود رای دلت اعتلاف می کردم
    بباز باز دلم را به خاک پاهایت
    که دل چو بیدل لاهور خواب می کردم
    یه دل نه، بلکه هزاران دل عاشقت هستم
    خودم تورم دل را زیاد می کردم
    زدی و رفتیو ماندم در این تبِ داغت
    درون آتش تو سر به آب می کردم
    هنوز مزه ی عشقت به کام من مانده
    به کامیابیت از له سپاس می کردم
    هنوز در دل خود آتشی گران داری؟
    من آتشی ز زبانم به آب می کردم
    تو دل بریدیو دل بردیو دل افزودی
    منم سکوت به لب اختیار می کردم
    من آسمان را بی مهر تو نمی خواهم
    من از مسیر محبت طلوع می کردم
    برقصو هر شب، من را ستاره باران کن
    بسی ستاره ی تو، من شمار می کردم
    اگر ز عاشقِ دیوانه ات پریشانی
    به یک قفا و یه سیلی بِساز می گردم
    اگر فقیرو ندارم، تو ثروت من باش
    که با سیاست تو، همتراز می گردم
    تو حاکم مطلق، من اسیر رامِ تو ام
    برای دیدن تو سرفراز می گردم
    تو گرم دل زدنی، بنده مستِ دلخوردن
    تو بی خیال دلم، خورده پات می کردم
    اگر تو عین عذابی درون این محشر
    بهشت یا که جهنم، خراب می گردم
    حلال کرده ای ای گل اگر که نامردی
    به روزِ دیدنِ تو مستو رام می گردم
    تو پشت پا زده ای باز بر سرِ عاشق
    چه خوش نموده ای اکنون که خاک می گردم
    فدای چشم قشنگت که عشق می سازی
    بکن چونان که به راهت ثواب می کردم
    چه بوی دامن تو بر مشام می آید
    بزن به دیده ی کورم، که تا شفا گردم
    سرم به خاک دو پایت نهاده ام امشب
    که من همیشه پیِ رد پات می گردم
    بنه به روی دو چشمم تو جفت پاهایت
    که شاید آن دم اثباتِ بر شما گردم
    بزرگ هستیو، وابسته و خود آزارم
    چو ماه، دورِ دلت عاشقانه می گردم

    • mehdiipek گفت:

      دوست داشتنت بزرگترین نعمت دنیاست

      مرا شاد میکند و لبخند را به دنیایم هدیه میکند

      حتی این روزها گاهی پرواز میکنم

      من این دوست داشتن را بیشتر از هر چیز در این دنیا دوست دارم …

  3. مجید گفت:

    م ر ی م
    به عشقِ مُسریَت، به چشمِ جانیَت، به خاکِ پایِ تو
    قسم به جانِ خود، همیشه داشتم،به سر هوایِ تو
    نگاهِ ویرُسی، جماعتِ رُسی، یه عاشقِ فسیل
    نخورده هر کسی، چنین حرارتی، زِ چشمه یِ مسیل
    هَزارِ نغمه خوان، به لب برایِ تو، ترانه می چِشَد
    هِزار متهم، به یک اشاره ات، عذاب می کشد
    مرا قبول کن، دورنِ امتها، نِ مبتلا شدن
    مرا که سر کنم، همیشه در هوا، یِ خاکِ پا شدن
    و پاپیَت شوم، به سر هوایِ تو و حل مشکلت
    اگر که خسته ای، زِ پر زدن بیا، تکان دَهَم پرت
    به روزِ عقدمان طناب می کشم به دور گردنم
    که ثابتت شود که عاشق شما، منم منم منم

    • mehdiipek گفت:

      نحوه ای که روزتان را آغاز می کنید

       می تواند روی کل آن روز تاثیر بگذارد،

       هر روز را با یک لبخند، آرامش خیال،

      خونسردی و قلبی سرشار از قدردانی شروع کنید.

       

  4. مجید گفت:

    = = = م ر ی م = = =
    در آستانِ شما باخت، معنیَش برد است
    اسیرِ دستِ شما در حقیقت آزاد است
    خدا بخواست تا عاشقِ شما باشم
    چنان شدم تو بگفتی که توبه ام مرگ است
    قسم به چهره ی زیبای سیب لبنانیت
    غرورِ من به کفِ پایِ تو کم آوردست
    به لَه قسم که به چشم درشتِ تو مستم
    به پا قسم که پَرَت کرکو پر زِ من بردست
    چه جیزها که چشیدم، کنون ادب گشتم
    ادب شدم، پَ چِ سان زهرِ مارِ تو خوردست
    مرا ببر به همانجا که عاشقش هستی
    کنارِ عشقِ شما، عشق هم کم آوردست
    دو سال مانده که محرم شَوَم به دستانت
    کنارِ دستِ شما دستِ من بسی گرم است
    بزن به ساحلِ دریا که خیس آبت شم
    چو هر زمان نخِ دامانِ تو سرم خوردست
    در آسمانِ بزرگت مرا تو یادم کن
    که چشمِ خیره ی من در هوای تو ابر است
    لباس های نخی را زِ تن برون آور
    لباس گرم بپوش آسمان بسی سرد است

  5. مجید گفت:

    /// m r y m ///
    از خویشتن بیرون شوم، روح تو را بر تن کنم
    در روح تو، در سوختن، اینگونه باید سر کنم
    دایم رهایم می کنی، زانو زدم من بر دو پا
    من را به خویشم پس مده، من را ببر سوی خدا
    تو مست از خانه برون، گوشت به فرمان جنون
    مَمَّستِ دامانِ شما، سر مستُ بی عقلُ زبون
    آسانِ آسان گیر شد، آنکه به تو درگیر شد
    من را تو همسر خویش ساز، دیگر جوانی پیر شد
    با یک نِگَه من تا ابد، در کویِ تو محبوس شَم
    با یک اشاره از کَفَت ، در پشت تو پابوس شَم
    من مرده ی عشق تو ام، تو زنده یِ دل بستنی
    من سومین دست تو ام، تو آخرِ دل کندنی
    دل می کَنی، دل می بری، دل بسته یادم می کُنی
    خود ساختی بار دگر من را خرابم می کنی
    آبشخورم جویت بُوَد، قبله گهم رویت بُوَد
    سجده گهم پاهای تو، محراب من پشتت بُوَد
    پُر هیبتی، پُر شوکتی، پُر قدرتی، خوش صورتی
    دستم به دامان شما، ای سنگ پایت قیمتی

  6. مجید گفت:

    *** مــــر یـ مـ”
    مجبوروَ مغلوبم، مشغول وَ مسروری
    در چشمِ تو محصورم، معشوقه یِ معمولی
    چشمم به شما بستم، در عالمِ فوقانی
    پرواز بکن هر شب، خود ماهِ پلنگانی
    خوش باش به هر حالی، تا جان به بدن داری
    همگامِ بهشتم شو، روزی که خدا داری
    من ملتمست هستم، پروانه به پروازی
    آلوده به روحت من، سَروَر و سر افرازی
    تبدارمُ تو ماهی، تبریزمُ تو شمسی
    تو ابریُ من ارضم، سرپاییُ سرسبزی
    من قابلِ تو هستم؟ خود قبله یِ عشق هستی
    بر دامن تو دستم، بر عشق سوار هستی
    من بوسه به پا دارم، تو بوسه بپا کردی
    این سیزدهم کی را از خانه بدر کردی
    بد حالو خبردارم، خوش حالو ستمکاری
    من دُورِ تو پرگارم، خود یاورِ مستانی
    من ملتمسو زارم، ملموس وَ در حالی
    من سِرِّ تو می دانم، خود راز به لب داری
    زیبای رخت محشر، در نیمه یِ هر خوابی
    ملبوسِ پلنگی را، دیدم که به تن داری
    خوبی به همه دنیا، در زندگیت کردی
    امشب به من تنها، گوشی زِ نظر داری؟
    دلگرم هواداران، دلسرد زِ من رستی
    دلبند رقیبانی، دل بُرده زِ من هستی
    از کوی به کوی افتد، سر را به کَفَت بَندی
    از پای به پا افتد، هر جا که نظر کردی
    تو لایق دل هستی، دلها به دلت بستی
    من عاشقُ دل بسته، تو فارغِ من هستی
    زیبا و خودآرایی، دلبر وَ دل افزایی
    عشاق تو در بندت، در بندرِ دریایی
    من تشنهُ بی تابم، پُر آب چو دریایی
    فرزانه و روشن دل، خود حضرت حوایی

  7. سمیرا گفت:

    کاملا موافقم ….با زیبایی قلبه که ادما زیبا میشن….
    *******************
    بی تو

    حتی باران هم

    بوی تشنگی می دهد

    گـاهــــی لال مـــی شود آدم

    حـرف دارد

    ولـــی کلمه نـدارد …
    **********&***&**********

دیدگاه شما

I THINK OF YOU
I THINK OF YOU