کلبه رمانتیک

می خواهم باشم! برای چشمانت! که ستاره شب های تاریک من است!
برای شنیدن خنده هایت، برای تصور آینده های هنوز نیامده!
آینده هایی که قطعا خواهند آمد و در تصور ما شیرین است!
چه فرق می کند؟ چه واقعی چه تصور!

Friends can help each other. A true friend is someone who lets you have total freedom to be yourself – and especially to feel. Or, not feel. Whatever you happen to be feeling at the moment is fine with them. That's what real love amounts to – letting a person be what he really is.

Keep love in your heart. A life without it is like a sunless garden when the flowers are dead.Love is composed of a single soul inhabiting two bodies.

8 نظرات
By Mehdi
  1. مجید گفت:

    ساده و ساده و ساده می گویم …
    ممنون از مهمان نوازیتون.

  2. مجید گفت:

    *** م ر ی م ***
    بر سَرَم ریز، از عشق، خاکِ پایش
    بر رُخَم نیز، از آتشوُ از آبش
    بر لبم بود، همّیشه ناموُ یادش
    این نفس ها، می سوزد از عذابش
    جایِ پایش، دیدم وَ سَر نهادم
    خیس کردم از اشک ردِّ پایش
    شاد باشد، من را نِگَه کند باز
    من خودم را گم کرده ام به راهش
    ای خدایا، دلشاد ساز عِشقم
    کن شکوفا، لبخند بَر لبانش
    من غریبم، جُز او ندارم عشقی
    او قریب است، در بنده از هوایش
    ای خدایا، من را تو همدَمَش کن
    تا همیشه مانم بَرِ رکابش
    ای خدایا، من آرزو ندارم
    جز که باشد، باشم به پیشگاهش

    • mehdiipek گفت:

      عشق من . . .

      سادگیم را . . .

      یکرنگی ام را . . .

      به پای حماقتم نگذار . . .

      خودم انتخاب کردم که ساده باشم و دیگران را دور نزنم . . .

      وگرنه بد بودن و فریب دادن دیگران آسانترین کار دنیاست . . .

      بلد بودن نمیخواهد . . .

       

  3. مجید گفت:

    — م ر ی م —
    من عشق را بهرِ دِل ِ تو بیدار می کنم
    دل را برای دیدنِ رویت هشیار می کنم
    باغِ بهشت را به شبِ پابوسیت دیده ام
    در آسمان به چهره یِ نازَت دیدار می کنم
    من خود همان زبانزدِ عشاقم در رکابِ تو
    من پایِ عشقِ تو سرِ خود را بَر دار می کنم
    حتی اگر که قفل نمودی دل را به میلِ خود
    من پایِ بودنت دلِ خود را افسار می کنم
    پابوسیَت به هر کَسُ و هر دل بسته نمی رسد
    من بسته ام دلم به دو پایَت پامال می کنم
    بنگر چه کرده ای که من از عشقت باز پُر شدم
    بویِ لباسِ تو به هوا اسشمام می کنم

  4. مجید گفت:

    م ر ی م
    تویی که دلشادی، منی که دل بستم
    تویی که دلداری، منی که دل رستم
    منی که سربازم، تویی که سرداری
    منی که بی تابم، تویی که تاوانی
    منه سرِ بر زیر، توئه سرِ بالائو
    توئه نفس گیرو منه نفس دارائو
    میون عشاقی، من همه تنهایی
    وَ تو رو کم دارم وَ غمو کم داری
    چه همه دل تنگی، چه همه دل بازی
    چه همه دل نازک بَر سرِ پروازی
    من اگه خواستم گارِ تو خواستی رد
    حیف که دل جا زده ایوُ گشتی بد
    ***
    اجازه دارم «م ر ی م» رو اول نظراتم بنویسم؟ اگه ناراحت نشین …

دیدگاه شما

I THINK OF YOU
I THINK OF YOU